در خيالم ستاره مي كارم
مي كني خانه ي دلم سر سبز
روشني مي دهي شب تارم
اي پگاه نگاه تو آبي
بي تو در غربتي گرفتارم
اي بلنداي آرزوهايم
وي مسيحاي روح بيمارم
شاهد خلسه هاي روحاني
محرم و آشناي اسرارم
سرنخ عشق داده اي دستم
از دلت مهر بر نمي دارم
با تو بودن كليد خوش بختي
از غروبت هميشه بيزارم
باز هم ايستگاه روزي تو
باز هم در هواي ديدارم
قاسم یزدانی