سربازم و سرباز کفن پوش ولایت
من حافظ خاک وطنم شعر شجاعت
از خطّه ی شیرازم و جان بر کف میهن
هیهات که هرگز بکشم ننگِ حقارت
من رهروِ آن پیرِ خراباتِ خمینم
آن رهبر فرزانه و فانوس هدایت
تا خون به رگم هست و نفس هست به کامم
در حسرت پروازم و در شوق شهادت
از فارسم از شهر شهیدان سرافراز
بر دوش کشم تا به خدا بار امانت
زیر عَلَمِ سرخ حسین شاه شهیدان،
بر شانه کشم نامِ ولایت به اطاعت
من یار جوان دادم و فریاد شهیدم
از کودکی ام داده خدا مهر امامت
جا مانده ام از کوچ دلیران دلاور
از قافله ی لاله رخان تا به قیامت
هرگز ندهم یک وجب از خاک به دشمن
هرگز ننشینم به تماشای خیانت
محمد ضیایی پور